- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
احضار امام رضا از مدینه به طوس و بعضی از وقایع بین راه
وداع از مدینه و مرقد پیامبر: عيون اخبار الرضا: سجستانى گفت وقتى پيك وارد شد براى بردن حضرت رضا علیهالسلام به خراسان من در مدينه بودم آن جناب وارد مسجد شد براى وداع با پيغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چندين مرتبه وداع كرد در هر مرتبه برمیگشت به طرف قبر پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و صداى بگريه بلند میشد. جلو رفته سلام كردم جواب سلامم را داد من تهنيت عرض كردم فرمود مرا خوب ببين و زيارت كن كه از جوار قبر جدم خارج میشوم و در بلاد غربت از دنيا خواهم رفت و در كنار هارون دفن میشوم. گفت من نيز از پى آن جناب رفتم تا در طوس از دنيا رفت و كنار هارون دفن شد. عيون أخبار الرضا علیهالسلام الْهَمَذَانِيُّ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُخَوَّلٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ: لَمَّا وَرَد الْبَرِيدُ بِإِشْخَاصِ الرِّضَا علیهالسلام إِلَى خُرَاسَانَ كُنْتُ أَنَا بِالْمَدِينَةِ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ لِيُوَدِّعَ رَسُولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم فَوَدَّعَهُ مِرَاراً كُلَّ ذَلِكَ يَرْجِعُ إِلَى الْقَبْرِ وَ يَعْلُو صَوْتُهُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ فَتَقَدَّمْتُ إِلَيْهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ هَنَّأْتُهُ فَقَالَ زُرْنِي فَإِنِّي أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِ جَدِّي ص فَأَمُوتُ فِي غُرْبَةٍ وَ أُدْفَنُ فِي جَنْبِ هَارُونَ قَالَ فَخَرَجْتُ مُتَّبِعاً لِطَرِيقِهِ حَتَّى مَاتَ بِطُوسَ وَ دُفِنَ إِلَى جَنْبِ هَارُون (عيون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۱۷و بحار الأنوار، ج ۴۹،ص: ۱۱۷) عيون اخبار الرضا: وشاء گفت حضرت رضا علیهالسلام بمن فرمود وقتى خواستند مرا از مدينه خارج كنند زن و فرزندم را جمع كرده گفتم بر من گريه كنند تا بشنوم بعد دوازده هزار دينار بين آنها تقسيم كردم سپس گفتم من ديگر بسوى شما بازگشت ندارم. عيون أخبار الرضا علیهالسلام جَعْفَرُ بْنُ نُعَيْمٍ الشَّاذَانِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ الْيَقْطِينِيِّ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ لِيَ الرِّضَا علیهالسلام إِنِّي حَيْثُ أَرَادُوا الْخُرُوجَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ جَمَعْتُ عِيَالِي فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ يَبْكُوا عَلَيَّ حَتَّى أَسْمَعَ ثُمَّ فَرَّقْتُ فِيهِمُ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ دِينَارٍ ثُمَّ قُلْتُ أَمَا إِنِّي لَا أَرْجِعُ إِلَى عِيَالِي أَبَدا (عيون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۱۸و بحار الأنوار، ج ۴۹،ص:۱۱۷) کرامتی از امام در اهواز: خرايج: ابو هاشم جعفرى گفت وقتى مأمون رجاء بن ابى ضحاك را مأمور آوردن حضرت رضا علیهالسلام كرد از راه اهواز رجاء از راه كوفه نيامد اهالى كوفه انتظار آن جناب را داشتند من در قسمت شرقى محلى بنام آبيدج بودم همين كه شنيدم آن جناب را بطرف مرو مى برند خود را باهواز رسانيدم. خدمتش رسيدم و خود را معرفى كردم اولين مرتبه اى بود كه ايشان را میديدم امام علیهالسلام مريض بود هوا هم گرم، بمن فرمود: برايم طبيبى بياور. پزشكى آوردم حضرت رضا علیهالسلام يك نوع گياهى را برايش نام برد كه طبيب گفت كسى را روى زمين نديده ام كه اسم اين گياه را بداند جز شما از كجا اطلاع پيدا كرده اى ولى اين گياه در چنين وقتى يافت نمیشود و از گياه هاى دوران گذشته است به او فرمود برايم مقدارى نيشكر تهيه كن. پزشك عرض كرد اين سختتر از اولى است زيرا حالا وقت نيشكر نيست. حضرت رضا علیهالسلام فرمود اين دو چيز در همين سرزمين و هم اكنون وجود دارد اين شخص، اشاره بمن كرد، با تو خواهد آمد بطرف آب شاذروان میرويد و از آب رد میشويد آسيابى خواهيد ديد به طرف آسياب میرويد در آنجا مردى سياه را در آسياب خواهيد ديد باو بگوئيد كجا نيشكر و فلان گياه میرويد (اسم آن گياه را راوى فراموش كرده) فرمود حركت كن من رفتم به آسياب رسيديم و مرد سياه را ديديم از او پرسيديم اشاره به پشت سر خود كرد ديديم نيشكر است هر چه لازم بود برداشتيم برگشتيم به آسياب آسيابان را نديديم خدمت حضرت رضا علیهالسلام رسيديم خدا را ستايش نمود. طبيب به من گفت اين مرد پسر كيست؟ گفتم پسر پيغمبر ما است گفت از امتيازات نبوت چيزى دارد؟ گفتم آرى من خودم مقدارى از آنها را ديدهام ولى پيغمبر نيست. گفت جانشين پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلماست گفتم آرى. اين جريان را كه رجاء بن ابى ضحاك شنيد به همراهان خود گفت اگر بيشتر در اين محل اقامت كند مردم فريفته او میشوند بايد حركت كنيم از آنجا كوچ كرد. متن عربی روایت: الخرائج و الجرائح رُوِيَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: لَمَّا بَعَثَ الْمَأْمُونُ رَجَاءَ بْنَ أَبِي الضَّحَّاكِ لِحَمْلِ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیهالسلام عَلَى طَرِيقِ الْأَهْوَازِ لَمْ يَمُرَّ عَلَى طَرِيقِ الْكُوفَةِ فَبَقِيَ بِهِ أَهْلُهَا وَ كُنْتُ بِالشَّرْقِيِّ مِنْ آبِيدَجَ مَوْضِعٌ فَلَمَّا سَمِعْتُ بِهِ سِرْتُ إِلَيْهِ بِالْأَهْوَازِ وَ انْتَسَبْتُ لَهُ وَ كَانَ أَوَّلَ لِقَائِي لَهُ وَ كَانَ مَرِيضاً وَ كَانَ زَمَنَ الْقَيْظِ فَقَالَ ابْغِنِي طَبِيباً فَأَتَيْتُهُ بِطَبِيبٍ فَنَعَتَ لَهُ بَقْلَةً فَقَالَ الطَّبِيبُ لَا أَعْرِفُ أَحَداً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ يَعْرِفُ اسْمَهَا غَيْرَكَ فَمِنْ أَيْنَ عَرَفْتَهَا أَلَا إِنَّهَا لَيْسَتْ فِي هَذَا الْأَوَانِ وَ لَا هَذَا الزَّمَانِ قَالَ لَهُ فَابْغِ لِي قَصَبَ السُّكَّرِ فَقَالَ الطَّبِيبُ وَ هَذِهِ أَدْهَى مِنَ الْأُولَى مَا هَذَا بِزَمَانِ قَصَبِ السُّكَّرِ فَقَالَ الرِّضَا علیهالسلام هُمَا فِي أَرْضِكُمْ هَذِهِ وَ زَمَانِكُمْ هَذَا وَ هَذَا مَعَكَ فَامْضِيَا إِلَى شَاذَرْوَانِ الْمَاءِ وَ اعْبَرَاهُ فَيُرْفَعُ لَكُمْ جَوْخَانٌ أَيْ بَيْدَرٌ فَاقْصِدَاهُ فَسَتَجِدَانِ رَجُلًا هُنَاكَ أَسْوَدَ فِي جَوْخَانِهِ فَقُولَا لَهُ أَيْنَ مَنْبِتُ الْقَصَبِ السُّكَّرِ وَ أَيْنَ مَنَابِتُ الْحَشِيشَةِ الْفُلَانِيَّةِ ذَهَبَ عَلَى أَبِي هَاشِمٍ اسْمُهَا فَقَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ دُونَكَ الْقَوْمُ فَقُمْتُ وَ إِذَا الْجَوْخَانُ وَ الرَّجُلُ الْأَسْوَدُ قَالَ فَسَأَلْنَاهُ فَأَوْمَأَ إِلَى ظَهْرِهِ فَإِذَا قَصَبُ السُّكَّرِ فَأَخَذْنَا مِنْهُ حَاجَتَنَا وَ رَجَعْنَا إِلَى الْجَوْخَانِ فَلَمْ نَرَ صَاحِبَهُ فِيهِ فَرَجَعْنَا إِلَى الرِّضَا علیهالسلام فَحَمِدَ اللَّهَ فَقَالَ لِيَ الطَّبِيبُ ابْنُ مَنْ هَذَا قُلْتُ ابْنُ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ فَعِنْدَهُ مِنْ أَقَالِيدِ النُّبُوَّةِ شَيْءٌ قُلْتُ نَعَمْ وَ قَدْ شَهِدْتُ بَعْضَهَا وَ لَيْسَ بِنَبِيٍّ قَالَ وَصِيُّ نَبِيٍّ قُلْتُ أَمَّا هَذَا فَنَعَمْ فَبَلَغَ ذَلِكَ رَجَاءَ بْنَ أَبِي الضَّحَّاكِ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ لَئِنْ أَقَامَ بَعْدَ هَذَا لَيَمُدَّنَّ إِلَيْهِ الرِّقَابَ فَارْتَحَلَ بِه الخرائج و الجرائح ص ۲۳۶؛ بحار الأنوار، ج ۴۹،ص: ۱۱۸ حدیث سلسلة الذهب: امالى شيخ طوسى: اسحاق بن راهويه گفت وقتى حضرت رضاعلیهالسلام به نيشابور رسيد و خواست از آنجا بجانب مأمون كوچ كند دانشمندان حديث گردش را گرفتند گفتند يا ابن رسول اللَّه میخواهى از ميان ما بروى با اينكه حديثى از شما نشنويم آن وقت داخل عمارى شده بود سر از عمارى خارج كرده فرمود از پدرم موسى بن جعفر علیهالسلام شنيدم فرمود از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم میگفت از پدرم محمّد ابن علي شنيدم میگفت از پدرم علي بن الحسين علیهالسلام شنيدم آن جناب از پدرش حسين بن علي میگفت از پدرم اميرالمؤمنين علي بن ابى طالب علیهالسلام شنيدم میفرمود از پيغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنيدم آن جناب فرمود از جبرئيل شنيدم كه میگفت از خداوند عزيز شنيدم كه فرمود: (لا اله الا اللَّه حصني فمن دخل حصني امن من عذابي) همين كه مركب آن جناب براه افتاد با صداى بلند فرياد زد: «به شروطها و انا من شروطها» گفتن اين كلمه داراى شرط هائى است كه من يكى از شرائط آن هستم متن عربی روایت: الأمالي للشيخ الطوسي ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يُوسُفَ بْنِ عَقِيلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَيْهِ قَالَ: لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیهالسلام نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَرْحَلَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ قَدْ كَانَ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیهالسلام يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا. بحار الأنوار، ج ۴۹،ص: ۱۲۳ ظاهر شدن چشمه و تعیین محل قبر خویش: عيون اخبار الرضا: ابو الصلت هروى گفت وقتى حضرت رضا علیهالسلام از نيشابور به جانب مرو رهسپار شد رسيد بده سرخ عرض كردند آقا ظهر شده نماز نمیخوانيد پائين آمده فرمود آب بياوريد عرض كردند آب نداريم با دست زمين را كاويد چشمه آبى ظاهر شد آن جناب و همراهان وضو گرفتند و هنوز اثر آن چشمه باقى است تا امروز. وارد سناباد كه شد به كوهى كه از آن ظرف هاى خوراكپزى (هر كاوه) میسازند تكيه نمود و چنين دعا كرد بار خدايا از سنگ اين كوه به مردم نفع برسان و هر چه در ظرفهاى آن میگذارند در آن بركت عنايت فرما دستور داد برايش چند ديگ غذاپزى از سنگ آن كوه بسازند فرمود غذاى مرا فقط در اين ديگ ها بپزيد حضرت رضا علیهالسلام كم خوراك و كماشت ها بود. از آن روز مردم متوجه اين كار شدند و اثر دعاى حضرت رضا علیهالسلام در باره آن كوه آشكار شد. بعد وارد خانه حميد بن قحطبه طائى شد و داخل قبه اى كه هارون آنجا دفن شده بود گرديد با دست مبارك خطى در يك طرف قبر هارون كشيده فرمود اين آرامگاه من است كه در آن دفن میشوم، خداوند اينجا را محل آمد و رفت شيعيان و دوستداران من قرار میدهد. بخدا قسم هر كدام مرا زيارت كنند يا سلام بمن كنند آمرزش و رحمت خداوند براى آنها لازم مى شود بواسطه شفاعت ما خاندان پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بعد رو به قبله ايستاد و چند ركعت نماز خوانده دعاهائى خواند پس از تمام شدن دعا سجدهاى طولانى كرد كه من شمردم پانصد تسبيح در آن سجده گفت بعد از آنجا خارج شد. متن عربی روایت: عيون أخبار الرضا علیهالسلام تَمِيمٌ الْقُرَشِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى علیهالسلام مِنْ نَيْسَابُورَ إِلَى الْمَأْمُونِ فَبَلَغَ قُرْبَ الْقَرْيَةِ الْحَمْرَاءِ قِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ أَ فَلَا تُصَلِّي فَنَزَلَ علیهالسلام فَقَالَ ائْتُونِي بِمَاءٍ فَقِيلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَبَحَثَ علیهالسلام بِيَدِهِ الْأَرْضَ فَنَبَعَ مِنَ الْمَاءِ مَا تَوَضَّأَ بِهِ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ أَثَرُهُ بَاقٍ إِلَى الْيَوْمِ فَلَمَّا دَخَلَ سَنَابَادَ أسند [اسْتَنَدَ إِلَى الْجَبَلِ الَّذِي يُنْحَتُ مِنْهُ الْقُدُورُ فَقَالَ اللَّهُمَّ انْفَعْ بِهِ وَ بَارِكْ فِيمَا يُجْعَلُ فِيمَا يُنْحَتُ مِنْهُ ثُمَّ أَمَرَ علیهالسلام فَنُحِتَ لَهُ قُدُورٌ مِنَ الْجَبَلِ وَ قَالَ لَا يُطْبَخُ مَا آكُلُهُ إِلَّا فِيهَا وَ كَانَ علیهالسلام خَفِيفَ الْأَكْلِ قَلِيلَ الطَّعْمِ فَاهْتَدَى النَّاسُ إِلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ ظَهَرَتْ بَرَكَةُ دُعَائِهِ فِيهِ ثُمَّ دَخَلَ دَارَ حُمَيْدِ بْنِ قَحْطَبَةَ الطَّائِيِّ وَ دَخَلَ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُ هَارُونَ الرَّشِيدِ ثُمَّ خَطَّ بِيَدِهِ إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ تُرْبَتِي وَ فِيهَا أُدْفَنُ وَ سَيَجْعَلُ اللَّهُ هَذَا الْمَكَانَ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ أَهْلِ مَحَبَّتِي وَ اللَّهِ مَا يَزُورُنِي مِنْهُمْ زَائِرٌ وَ لَا يُسَلِّمُ عَلَيَّ مِنْهُمْ مُسَلِّمٌ إِلَّا وَجَبَ لَهُ غُفْرَانُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ بِشَفَاعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ صَلَّى رَكَعَاتٍ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَلَمَّا فَرَغَ سَجَدَ سَجْدَةً طَالَ مَكْثُهُ فَأَحْصَيْتُ لَهُ فِيهَا خَمْسَمِائَةَ تَسْبِيحَةٍ ثُمَّ انْصَرَفَ. (عيون أخبار الرضا ج ۲ ص ۱۳۶و بحار الأنوار، ج ۴۹،ص: ۱۲۵) تذکر مهم : داستانی در مورد برخورد امام رضا علیهالسلام با مرد سلمانی؛ طلاکردن سنگ او توسط امام و قولی که حضرت به او داده است که در لحظۀ مرگش به بالین او بیاید نقل میشود که نه تنها در منابع معتبر دسته اول تاریخی این داستان نیامده است بلکه در کتب معتبر دسته دوم و دسته سوم تاریخی همچون بحارالانوار؛ عوالم العلوم، منتهی الامال؛ سیرۀ پیشوایان و مقتل معصومین هم نیامده است و این مطلب را ما فقط در یکی از کتب امروزی به نام همای سعادت ( قرن پانزدهم) دیدیم که در آن کتاب هم سندی ذکر نشده است لذا توصیه میشود یا از ذکر آن در مجالس خودداری کنید یا سند معتبری برای آن بیابید |